به گزارش پایگاه اطلاع رسانی خبرو تفسیر برون مرزی، مهدی محسنیانراد در روزنامه اعتماد نوشت:
ابتدا باید درگذشت دکتر کاظم معتمدنژاد را به جامعه علوم ارتباطات و روزنامهنگاری کشور تسلیت بگویم. در فقدان حضور ایشان هیچ کدام از ما حال خوشی نداریم. اما کوشش میکنم با وجود این شرایط، از او بنویسم: من افتخار حدود 45 سال همنشینی با ایشان را دارم. تجربه این سالها میگوید بارزترین ویژگی دکتر معتمدنژاد این بود که هرگز منافع عمومی را فدای منافع شخصی نکرد. امری که متاسفانه در جامعه ما چندان معمول نیست و شاید به همین جهت در ذهن من این گونه برجسته شده است. مهمترین شاهد برای اثبات این موضوع اینکه وقتی دکتر معتمدنژاد در سال 1348 با35 سال سن در کسوت دانشیاری دانشکده حقوق دانشگاه تهران مشغول به تدریس بودند، برای آنکه بتوانند تمام وقت در موسسه عالی مطبوعات و روابط عمومی کار کنند، از دانشگاه تهران استعفا داده وعضوهیات علمی تمام وقت این موسسه علمی کوچک بخش خصوصی شدند تا بتوانند این موسسه را به قطبی علمی در کشور بدل کنند. اعضای هیات علمی دانشگاهها تصدیق میکنند که به ندرت امکان دارد استادی دست به یک چنین کاری بزند و با کنارگذاشتن منافع شخصی خود تنها به فکر منافع عمومی و خیر جمعی باشد.
ویژگی دیگر دکتر معتمدنژاد که باز هم در جامعه علمی ایران بسیار کمرنگ شده است، احساس مسوولیتی بود که ایشان نسبت به تولیدات علمی خود حس میکرد. دکتر معتمدنژاد از این نظر نمونه بسیار شایستهیی است. زمانی که دانشجویان دانشکده علوم ارتباطات، همان موسسهیی که او بنیان گذاشت و بعدها به دانشکده علوم ارتباطات تغییر نام داد، سر کلاس شان میرفتند، پلیکپیهای ضخیمی در حکم یک کتاب دریافت میکردند که حاصل ماهها کار علمی ایشان بودولی اجازه نمیدادند که دانشکده آن را چاپ کند. بلکه هرسال در طول تعطیلات تابستان مجددا روی نتایج تحقیقات خود کار میکردند و با آغاز سال جدید تحصیلی، پلیکپیهای جدید را در اختیار دانشجویان قرار میدادند. این گونه بود که پس از گذشت 5 سال و بعد از اصلاحات متعدد و بازخوانیهای گسترده، اثر ایشان آماده چاپ شد. به این ترتیب نخستین کتاب دکتر معتمدنژاد در سال 1350 منتشرشد. بنده در طول آن سالها و بعدها افرادی چون دکتر فرقانی، دکتر خانیکی و دکتر میرعابدینی همیشه شاهد بودهایم که چگونه دکتر معتمد نژاد، هر متن تایپ شده را مکرر و مکرر مطالعه و واژهها را اصلاح و جایگزین میکردند تا جایی که وقتی در سال 1384 در نوشتهیی که راجع به ایشان نوشته بودم، از اصطلاح«دقت وسواسگونه» استفاده کردم، آن را خواندند و خندیدند و پذیرفتند.
سومین ویژگی دکتر معتمدنژاد عشق بسیار عمیق، اما غیرشعارگونهاش به ایران بود. در این مورد هم من شواهد بسیاری دارم. در دهه 1360 که ایشان برای تدریس، به صورت یک ترم در میان به دانشگاه سوربن میرفتند، از آنجا که بعضی از کلاسهایشان را در ایران من اداره میکردم، مکاتباتی بین ما برقرار بود. درآن زمان شرایط به گونهیی بود که بسیاری با دست خالی از ایران مهاجرت میکردند، اما دکتر معتمدنژاد در حالی که در دانشگاه سوربن تدریس میکرد، در نامههایش مدام در حال برنامهریزی برای کارهایی بود که باید در هنگام بازگشت به ایران انجام دهد. از دهه 1370 تمام وقت خودش را در اختیار دانشکده و دانشجویانش قرار داد، ضمن آنکه با تدبیر و پافشاری منطقی توانست کارشناسی مستقل علوم ارتباطات را در دانشکده علوم اجتماعی علامه راهاندازی کند و به تدریج دوره کارشناسی ارشد و دکترا ی این رشته را به راه اندازد.
آخرین نکتهیی که میتوانم در رابطه با ایشان بنویسم، نگرانی مدامشان درباره وضعیت جامعه روزنامهنگاری ایران بود. همه دست اندرکاران ارتباطات در کشور شاهدندکه در 13سال گذشته دکتر معتمدنژاد برای نظام جامع رسانهیی کشور تا چه میزان زحمت کشید و چقدر تلاش داشت تا این نظام برقرار شود. خاطرم هست زمانی که برای شرکت در کنفرانسی به تونس سفر کرده بودیم، فکر میکردم با توجه به بیمهریهایی که نسبت به طرح نظام جامع رسانهیی کشور شده بود، این کار را رها کرده و به امور دیگر مشغول است. اما آنجا متوجه شدم که ایشان 100 صفحهیی بر آن افزوده است و در واقع در یک سال گذشته و در خلوت خود روی این طرح کار گستردهیی را صورت داده و دکتر شکرخواه نیز که در آن سفر همراه ما بود میدید که چگونه ایشان در این امید است که شاید زمانی این طرح به اجرا درآید و اوضاع آشفته رسانهیی کشور بهبود یابد.دریغ و صد افسوس که او امروز از میان ما رفته و از دیروز که ما را ترک کرد، مدام پیش خودم فکرمی کنم چه کسی پاسخگوی بیمهریهایی است که در این چند سال اخیر بر دکتر معتمدنژاد رفته است. ایشان موسس دانشکده ارتباطات و پایهگذار این رشته در سه مقطع کارشناسی، کارشناسی ارشد و دکترا بود، اما پس از بازنشستگی نهتنها در دانشکده او مراسمی جهت تقدیر و تجلیل از ایشان برگزار نشد بلکه اتاق او در دانشکده نیز از ایشان پس گرفته شد و دکتر معتمدنژاد با سکوتی سنگین از دانشکده علوم ارتباطات خداحافظی کرد. آن سال در گفتوگوهای خصوصی که با ایشان داشتم رنجش ناگفته شان را حس میکردم. در واقع بردباری فراوان ایشان مانع میشد که در جمع از این بیمهریها به صراحت سخن بگویند. رحمت الهی بر او باد.